محسن ،محسن،خدا،محسن،محسن،خدا.
كوثر:
محسن ،خدا به گوش نيست ،چي شده؟
برادر بزرگوار ،اسب زين شده سرزمينت رو به سوي كي كوچ دادي ؟
((من عشق و كتم و عف و مات ،مات شهيدا))
آنكه عاشق شود وكتمان كند وعفاف ورزد ودرهمان حال بميرود ،شهيد مرده است .
قراري ببند دوباره باخدا .معامله اي كن .اگه قصدتون ازدواج باشه كه حدومرزش معلومه .هيچ وقت دختري متين اين چنين نميكنه ولي به ياد داستان رجبعلي خياط بيفت .كه چي شد به اين مقام رسيد .
اگه داستانش رو نميدونيد ومايليد بگيد خدمتتون دوباره كامنت بزارم .
فقط اينكه ايشون با خدا معامله كرد اونم از نوع مزايدش .
عاقبت به خير باشيم .
يازهرا
00