لعنت بر ما...مرگ بر ما...خاک بر سرمان...
پاییز است و درخت جهان،لباس زرد و خشکیده سکوت قیل و قال های واهی را،بر تن عریان خویش پوشانیده است.(1)
آری بهار آرمانی عالم،لالان پر مدعا،کنار گوشمان ایستاده اند و فریادهای نامفهوم خویش را،بر سرمان خراب می کنند.(2)
ای بهار آرزوها که بهار عالمی!با همان دستانی که به سوی آسمان دراز است و انتظار آمدنت را می کشد،لقمه در دهان کودک پاییز گذاشتیم و پیرمردی هزارساله ساختیمش.(3)
ای عشق من که جانم به قربانت،اینگونه بود که به جای گلباران تبریک آمدنت،سنگ باران لعنت روزگار را چشیده ایم.
پ.ن:جسارت نباشه اما اگه اجازه بدین منظورم از هر جمله رو بیان کنم:
(1)در دوران معاصر(پاییز) که از انحطاط(در همه زمینه ها) رنج می بریم،مکاتب مختلف فلسفی و عرفانی به وجود آمده اند به طوری که یکی به شرق می بردمان و دیگری به غرب.جهان پر از حرفها و ایده های مختلف شده،اما برای صاحبان خرد،این سخنان بیهوده،سکوت تلقی می شود چرا که هیچ محتوایی را در بر ندارند.(سکوت قیل و قال های واهی)
(2)در حالی که همه ی عالمیان در انتظار یک منجی(بهار آرمانی عالم) هستند،خالقان مکاتب منحرف فلسفی و اخلاقی(لالان پر مدعا) که سخنانشان زاییده عقل ناقص انسان و تجربه و آزمون و خطاست،با در دست داشتن قوی ترین سرمایه ها و رسانه ها،هر روز و هر لحظه،اغراض و اهداف خود را بر ما تحمیل می کنند.(فریادهای نامفهوم خویش را بر سرمان خراب می کنند)
(3)شگفتا که جمعه ها را می شمریم و ندبه می خوانیم و از سوز فراقش گریه می کنیم!اما روزی بی گناه را در زندگیمان تجربه نکرده ایم!خاک بر سرمان.خاک...
با گناهانمان،عصر سوزناک هجران را طولانی کرده ایم.لعنت بر ما.لعنت بر ما.لعنت...
پ.ن:لعنت به ما که دم از انتظار می زنیم اما بدون او زندگی خوشی داریم!آیا حقیقتا مستحق لعنت نیستیم؟پس لعنت بر ما.
نوشته شده توسط : بیسیم چی دل
لیست کل یادداشت های این وبلاگ