ابر،ققنوس وار خود را به آتش کشید و باران متولد شد.یاران رود از فراز تخت، فرود آمدند و با آن ایثار و جان فشانی موروثی،آمدند تا به قیمت نیست شدنخود،چشم هایمان را تطهیر کنند و من گویمکه تازه هست شدند.آن هنگام که باران دیدگان را شست و شو داد،عشق رنگ و بویی تازه پیدا می کند و"آن هنگام که عشق راستین پدید آمد،عاشق نگوید که خدا در قلب من است،بلکه شایسته تر می داند که بگوید:من در قلب خداوندم"(1)
(1)پیامبر،جبران خلیل جبران
نوشته شده توسط : بیسیم چی دل
لیست کل یادداشت های این وبلاگ